• قالب سبز
  • قالب سبز
  • قالب سبز

  جاي تبليغات شما در اين مكان


درباره وبلاگ

**به وبلاگ من خوش آمدید** امید وارم لحظه خوشی را در این وبلاگ سپری کنید ""علی اکبر ****""

موضوعات

آرشيو مطالب

نويسنده محترم

تبليغات لوكس بلاگ






دختری بود نابینا که از خودش بخاطر کور بودنش تنفر داشت. او از همه بجز دوست پسر بامحبتش متنفر بود. آن پسر در همه حال کنارش

بود. آن دختر می گفت اگر فقط می توانست دنیا را ببیند، با دوست پسرش ازدواج خواهد کرد.

روزی کسی دو چشم به دختر اهدا کرد و او توانست همه چیز از جمله دوست پسرش را ببیند. پسر از او

پرسید، "حالا که می توانی دنیا را ببینی، با من ازدواج می کنی؟"

دختر وقتی دید دوست پسرش هم کور بوده شوکه شد و از ازدواج با او سرباز زد. پسر با اندوه زیاد او را

ترک کرد و چندی بعد در نامه ای برایش نوشت:

"فقط از چشمانم خوب مراقبت کن عزیزم."

این داستان نشان می دهد که چگونه وقتی شرایط انسان تغییر میکند، فکرش هم دگرگون می شود. تنها

اندک افرادی هستند که گذشته شان را فراموش نمی کنند و در همه حال حتی در سخت ترین موقعیت ها حضور دارند.

زندگی یک نعمت است.

امروز هرگاه خواستید کلمه ای ناخوشایند به زبان آورید، به کسانی فکر کنید که قادر به تکلم نیستند.

قبل از اینکه بخواهید از مزه غذایتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که اصلاً چیزی برای خوردن ندارد.

قبل از اینکه از همسرتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که برای داشتن یک همدم به درگاه خدا زاری می کند.


امروز پیش از آنکه از زندگیتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زود هنگام به بهشت رفته است.

قبل از آنکه از فرزندانتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که آرزوی بچه دار شدن دارد اما عقیم است.

قبل از آنکه شکایت کنید که چرا کسی خانه تان را تمیز نکرده یا جارو نزده، به آدمهایی فکر کنید که مجبورند شب را در خیابانها بخوابند.

پیش از نالیدن از مسافتی که مجبورید رانندگی کنید، به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند.

و پیش از آنکه از شغلتان خسته شوید و از آن شکایت کنید، به افراد بیکار و ناتوان و کسانی که در آرزوی داشتن شغل شما هستند فکر کنید.

اما قبل از اینکه به فکرِ گرفتن انگشت اتهام به سوی کسی یا محکوم کردن او بیفتید، بیاد بیاورید که هیچ کدام از ما بی گناه نیستیم و همه به یک خالق جواب پس می دهیم.

و زمانی که افکار ناامید کننده در حال درهم کوبیدن شماست، لبخندی بزنید و خدا را بخاطر زنده بودنتان شکر کنید.

زندگی یک نعمت است، از آن لذت ببرید، آنرا جشن بگیرید و ادامه اش دهید.










 

     نويسنده : علی اکبر****        دسته : <-PostCategory->        15:21 - یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,        بازديد :              
دو بیمار و یک پنجره....

در بیمارستانی دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند. تخت او در کنار تنها پنجره ی اتاق بود. اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد. و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعت ها با یکدیگر صحبت می کردند. از همسر ... خانواده و ...

هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود می نشست و تمام چیزهایی که بیرون پنجره می دید برای هم اتاقیش توصیف می کرد. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون جانی تازه می گرفت.

این پنجره رو به یک پارک بود که دریاچه ی زیبایی داشت. مرغابیها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایق های تفریحی شان در آب سرگرم بودند. درختان کهن به منظره ی بیرون زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می شد. همان طور که مرد در کنار پنجره این جزییات را توصیف می کرد هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد.

روزها و هفته ها سپری شد.

یک روز صبح ... پرستاری که برای شستشوی آنها آب می آورد جسم بی جان مرد را کنار پنجره دید که در خواب و با آرامش از دنیا رفته بود. پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که آن مرد را از اتاق خارج کنند. مرد دیگر خواهش کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند. پرستار این کار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد اتاق را ترک کرد.

آن مرد به آرامی و با درد بسیار ... خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد. بالاخره او می توانست این دنیا را با چشمان خودش ببیند.

در عین ناباوری او با یک دیوار مواجه شد. مرد پرستار را صدا زد و با حیرت پرسید که چه چیزی هم اتاقیش را وادار می کرده چنین مناظر دل انگیزی برای او توصیف کند؟ پرستار پاسخ داد: "شاید او می خواسته به تو قوت قلب بدهد. آن مرد اصلا نابینا بود و حتی نمی توانست دیوار را ببیند." 

     نويسنده : علی اکبر****        دسته : <-PostCategory->        18:52 - دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,        بازديد :              
دلیل عشق ...

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید : چرا مرا دوست داری ؟

چرا عاشقم هستی ؟

 پسر گفت : نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم 

 دختر گفت : وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی ؟!!!!

 پسر گفت : واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم 

 دختر گفت : اثبات؟!!!! نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم . شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد اما تو نمی توانی این کار را بکنی !!!!

 پسر گفت : خوب ... من تو رو دوست دارم چون زیبا هستی چون صدای تو گیراست  

چون جذاب و دوست داشتنی هستی چون باملاحظه و بافکر هستی

 چون به من توجه و محبت می کنی تو را به خاطر لبخندت دوست دارم به خاطر تمامی حرکاتت دوست دارم

 دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد

 چند روز بعد دختر تصادف کرد و به کما رفت

 پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت

 نامه بدین شرح بود :

 عزیز دلم !!!تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم ..... اکنون دیگر حرف نمی زنی پس نمی توانم دوستت داشته باشم

 دوستت دارم چون به من توجه و محبت می کنی ...... چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی نمی توانم دوستت داشته باشم

 تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم ..... آیا اکنون می توانی بخندی ؟ می توانی هیچ حرکتی بکنی ؟ ...... پس دوستت ندارم

 اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد در زمان هایی مثل الان هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم

 آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار؟

..........:::::::نه:::::::.......

 و من هنوزه دوستت دارم . 

(عاشقت هستم)

     نويسنده : علی اکبر****        دسته : <-PostCategory->        18:50 - دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,        بازديد :              
عشق از نگاه....

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است .

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد .

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان .

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است .

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است .

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد .

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست .

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم ربائی هست که قلب را به سوی خود می کشد .

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد .

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود .

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد .

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود .

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر می گذارد.

ز خودم پرسیدم عشق چیست؟گفتم …………………….

دوستت دارم تا اخرین نفس عزیزم.

     نويسنده : علی اکبر****        دسته : <-PostCategory->        18:49 - دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,        بازديد :              
مفهوم عشق
این هم خلاصه ای از نظریات افلاطون در مورد عشق(همون عشق معروف افلاطونی):
مفهوم عشق به طور کلی عبارتست از هر گونه سعی و کوشش برای رسیدن به خوبی و سعادت که بالاترین هدف است . اما در مورد کسانیکه از راههای گوناگون مثل تحصیل ، پول ، ورزش،فلسفه و ... بدنبال این هدف میروند کلمه عشق بکاربرده نمیشود و کسی اینگونه افراد را عاشق نمیداند و فقط در مورد عده معدودی که از راه مخصوصی بدنبال آن هستند نام کلی عشق بکار برده میشود. 
بعضیها میگویند : کسانیکه در جستجوی نیمه دیگر خود هستند عاشق میباشند اما هدف عشق نه نیمه است و نه تمامی ، اگر این نیمه و تمام در عین حال خوب نباشد ، مگر نه اینست که مردم با رضا و رغبت به بریدن دست و پای خود تن در میدهند وقتیکه این دست و پا که اعضای بدن هستند فاسد و مضر شده باشند . پس صحیح نیست که بگوییم هر کسی در جستجوی آن چیزیست که متعلق به خودش میباشد مگر اینکه در عین حال معتقد باشیم که فقط خوبی است که متعلق به ما و خویش ماست . بنابراین آنچه مردم دوستش دارند جزخوب چیزی دیگر نمیباشد و بشر میخواهد برای همیشه مالک خوبی باشد و آنرا بدست آورد ، بطور خلاصه عشق عبارتست از اشتیاق به دارا شدن خوبی برای همیشه ، برای ابدی شدن عشق باید زیبایی و خوبی را تولید کرد خواه جسما" و خواه روحا" بنابر این بشر بدنبال زیبایی میگردد تا بتواند در او تولید کند و ابتدا فریفته زیبایی ظاهری میشود و فقط به یک زیبا دل میبندد و ازین دلبستگی افکار و اندیشه های زیبایی در او بوجود میاید و سپس متوجه میشود که زیبایی ظاهری یک فرد با دیگری یکیست وبنابراین اگر قرار باشد که بدنبال ظاهر باشد علت ندارد که یکی را بر دیگری ترجیح دهد و با این دریافت عاشق تمام کسانیکه زیبا هستند میشود ودیگر عاشق 1 نفر نیست ، زیرا یکی در نظر او کوچک و بی معنی جلوه میکند ، سپس متوجه زیبایی روح میشود و آنرا بمراتب بالاتر از زیبایی بدن خواهد شمرد. در این مرحله اگر کسی پیدا شود که روحی زیبا در عین به بهره بودن از زیبایی جسم داشته باشد دل در او خواهد بست و دائم متوجه افکارش میشود و بدین ترتیب به مرحله ای خواهد رسید که زیبایی عوالم معنوی و کوششهای اخلاقی را روءیت میکند . کسیکه زیبایی را طی این مراحل تجربه کند به زیبایی همیشگی و مطلق خواهد رسید و به اعتقاد افلاطون عشق رهبریست که ما را به سمت این زیبایی هدایت میکند و ازین جهت قابل ستایش است
خلاصه اینم از عشق افلاطونی
__________________
بگذار تا شیطنت عشق چشمان تورا به عریانی خویش بگشاید،شاید هرچند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را بخاطر آرامش تحمل نکن


     نويسنده : علی اکبر****        دسته : <-PostCategory->        18:47 - دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,        بازديد :              
درس جالب از انیشتین

 

1.کنجکاوی را دنبال کنید

من هیچ استعداد خاصی ندارم .فقط عاشق کنجکاوی هستم

چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می‌کنید ؟ من کنجکاو هستم. مثلا پیدا کردن علت اینکه چگونه یک

شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد .به همین دلیل است که من سال ها وقت

صرف مطالعه موفقیت کرده ام . شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید ؟

پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.

2.پشتکار گرانبها است

من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشکلات زمان زیادی میگذارم

تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی که آن را برساند.

مانند تمبر پستی باشید ؛ مسابقه ای که شروع کرده اید را به پایان برسانید .

با پشتکار می‌توانید به مقصد برسید.

3.تمرکز بر حال

مردی که بتواند در حالی که دختر زیبایی را می‌بوسد با ایمنی رانندگی کند،

به بوسه اهمیتی را که سزاوار آن هست نمیدهد

پدرم به من می‌گفت نمی‌توانی در یک زمان بر ۲ اسب سوار شوی .من دوست داشتم بگویم تو

می‌توانی هر چیزی را انجام بدهی اما نه همه چیز .یاد بگیرید که در حال باشید.

تمام حواستان را بدهید به کاری که در حال حاضر انجام میدهید.

انرژی متمرکز ، توان افراد است، و این تفاوت پیروزی و شکست است .

4.تخیل قدرتمند است .

تخیل همه چیز است .می‌تواند باعث جذاب شدن زندگی شود .تخیلی به مراتب از دانش مهم تر است

آیا شما از تخیلات روزانه( جزیره سرگرمی ) استفاده می‌کنید ؟ تخیل از دانش مهم تر است !

تخیل شما پیش نمایش آینده شما است .نشانه واقعی هوش دانش نیست، تخیل است.

آیا شما هر روز ماهیچه های تخیلتان را تمرین می‌دهید ؟اجازه ندهید چیزهای قدرتمندی مثل تخیل به حالت سکون دربیایند

5.اشتباه کردن

کسی که هیچ وقت اشتباه نمی‌کند هیچ وقت هم چیز جدید یاد نمیگیرد

هرگز از اشتباه کردن نترسید .اشتباه شکست نیست .اشتباهات شما را بهتر،زیرک تر و سریع تر

می‌کنند، اگر شما از آنها استفاده مناسب کنید . قدرتی که منجر به اشتباه می‌شود را کشف کنید .

من این را قبل گفته ام ،و اکنون هم می‌گویم ، اگر می‌خواهید به موفقیت برسید اشتباهاتی که مرتکب می‌شوید را ۳ برابر کنید .

6.زندگی در لحظه

من هیچ موقع در مورد آینده فکر نمی‌کنم ،خودش بزودی خواهد آمد

تنها راه درست آینده شما این است که در “همین لحظه ” باشید .

شما زمان حال را با دیروز یا فردا نمی‌توانید عوض کنید .،بنابراین این از اهمیت فوق العاده برخوردار

است، که شما تمام تلاش خود را به زمان جاری اختصاص دارید .این تنها زمانی است که اهمیت دارد،

این تنها زمانی است که وجود دارد .

7.خلق ارزش

سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید با ارزش شوید

وقت خود را به تلاش برای موفق شدن هدر ندهید،وقت خود را صرف ایجاد ارزش کنید .

اگر شما با ارزش باشید ،موفقیت را جذب می‌کنید

استعدادها و موهبت هایی که دارید را کشف کنید، بیاموزید چگونه آن استعدادها و موهبت های الهی را در راهی استفاده کنید که برای دیگران مفید باشد .

تلاش کنید تا با ارزش شوید و موفقیت شما را تعقیب خواهد کرد .

8.انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید.

دیوانگی : انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن

شما نمی‌توانید کاری را هر روز انجام دهید و انتظار نتایج متفاوت داشته باشید ،به عبارت دیگر،

نمی‌توانید همیشه کار یکسانی (کارهای روزمره) را انجام دهید، و انتظار داشته باشید متفاوت به نظر برسید.برای اینکه زندگی تان تغیر کند، باید خودتان را تا سر حد تغییر افکار و اعمالتان متفاوت کنید،

 که متعاقبا زندگی تان تغییر خواهد کرد.

9.دانش از تجربه می‌آید .

اطلاعات به معنای دانش نیست . تنها منبع دانش تجربه است

دانش از تجربه می‌آید . شما می‌توانید درباره انجام یک کار بحث کنید ،

 اما این بحث فقط دانش فلسفی از این کار به شما می‌دهد .

شما باید این کار را تجربه کنید تا از آن آگاهی پیدا کنید .تکلیف چیست ؟ دنبال کسب تجربه باشید !

وقت خودتون رو صرف یادگرفتن اطلاعات اضافی نکنید .دست بکار شوید و دنبال کسب تجربه باشید .

10.اول قوانین را یاد بگیرید بعد بهتر بازی( جزیره سرگرمی )کنید.

اگر شما قوانین بازی را یاد بگیرید از هر کس دیگر بهتر بازی خواهید کرد


۲ گام هست که شما باید انجام بدهید :

اولین گام این است که شما باید قوانین بازی که می‌کنید را یاد بگیرید ،این یک امر حیاتی است.

گام دوم این که شما باید بازی را از هر فرد دیگری بهتر انجام بدهید .

اگر شما بتوانید این ۲ گام را انجام دهید موفقیت از آن شما می‌شود

     نويسنده : علی اکبر****        دسته : <-PostCategory->        23:40 - جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,        بازديد :              

لينک دوستان
قالب سبز

sargarmi

موزیک-سرگرمی و کشتی کج

تبسم

دل نوشته های یک دختر تنها

بزرگترین پایگاه تفریحی و ی ایرانی

هرچی تو دوست داری

سایت تخصصی برق وروستای راوه

SEVEN FILME

نرم افزار های توپ اندروید

عاشقانه ها

دانلود كده آچار فرانسه

جوک بد !!!

.::جم دانلود::.

رزمی(کانگ فو توا)

ردیاب خودرو


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگ برتر(20وبلاگ) و آدرس 20veblog.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






لينک هاي روزانه

امكانات وبلاگ

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 266
بازدید کل : 155565
تعداد مطالب : 256
تعداد نظرات : 61
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

--> ابزار وبلاگنویسی